

پریسا تبریز به عنوان اصلیترین هکر گوگل، مانند یک مجرم میاندیشد و به مثابه مدیری برجسته افراد تیم خود را هدایت می کند، مدیری شجاع و صبور مثل یک مذاکرهکننده با گروگانگیران در بحبوحه گروگانگیری.
واقعا، شاهدخت امنیت، عنوان رسمی پریسا تبریز در گوگل است. و بله شما حتی میتوانید این عنوان وی را در گوگل جستوجو کنید. به قول خودش عنوانی مانند مهندس امنیت اطلاعات، عنوانی خسته کننده و وحشتناک است و حتی ماهیت واقعی کارش را نمیرساند. اما این عنوان گوگلی، عنوانی است که وی با آن احساس راحتی می کند و به نظرش تمام جنبههای کاریاش را پوشش میدهد، کاری که به معنی هک کردن کارفرمای خویش است. دقیقن مانند همان تصویری که از هکرهای بد در زیر زمینهای مخوف دارید. پریسا یک بار قبل از سفر به ژاپن از این عنوان بر روی کارت ویزیت خود استفاده کرد، چرا که نیاز داشت در کنفرانسی که در ژاپن برگزار میشد، به افراد حاضر کارت ویزیت خود را ارائه کند. در اینباره میگوید: « چند نفر از افراد، هکرهای استخدام شده داشتند، ولی من دوست دارم از همه برتر باشم، این گونه به نظرم خیلی جذابتر است».
جذاب؟ البته که وی جذاب است، اما این همچنین به خاطر اهمیت ندادن پریسا تبریز به چیزی است که دیگران دربارهاش فکر میکنند. وی اصلا با معیارهای دنیای تجاری غرب همخوانی ندارد و خودش هم مایل به تن دادن به استانداردهای معمول نیست و شخصیتی بسیار دوستانه و گرم دارد، جدا از همه این ها باید توجه داشت که او برای شرکتهای غول آسای «سیلیکون ولی» کار میکند و نمیخواهد در این کار با احمقها سر و کله بزند. وی با حالتی سرخوش میگوید: «در برخی بخش های این صنعت بعضی نام خود را نایب رئیس و مدیر مسئول میگذراند و برای تمامی این عناوین هم مدرک و گواهینامه جمع میکنند. ولی من نمیتوانم به چنین چیزهایی اهمیت دهم. شما میتوانید یک برنامهنویس معمولی مثلا شماره ۵۰۷ داشته باشید، ولی کسی هستید که کارهای جذاب و باحال انجام میدهد، در این صورت من به حرف زدن و معاشرت با شما خیلی بیشتر علاقهمندم تا نشست و برخواست با نایب رئیس ارشد فلان جا».
در دنیای هک، تبریز را میتوان همتا و مانند «گلیندا»، جادوگر خوب «شهر اُز» دانست که از پس همه کار برمیآید و از هر انگشتش هنر میریزد و از طرف دیگر هیچ میلی به انجام کارهای شرورانه ندارد. بلکه راهبر و هدایتگر گروهی از هکرهای مهندس است، حقوق میگیرد که مانند مجرمین فکر کند، نقاط ضعف گوگل کروم –پرکاربردترین مرورگر اینترنت- را بیابد و آنها را پیش از آن که همتایاناش در دیگر سوی این جنگ پیدا کنند و مورد سواستفاده قرار دهند، رفع کند و همیشه یک قدم از هکرهای مجرم جلوتر باشد. این اقدامات حملاتی پیشگرانه و روزانه هستند که علیه دزدهای هویت در دنیای مجازی صورت میگیرند و میلیونها نفر را در سراسر دنیا از چنگ این سارقان نجات میدهند. با در نظر داشتن همه این موارد، به علاوه اینکه پریسا تبریز تنها سی و یک سال دارد و یکی از معدود زنان در حلقه و دنیای هکرها است، وی اصلا شخصیتی شبیه دیگر نخبههای دنیای تکنولوژی که اجتماعگریز هستند، ندارد و شاید همین نکته، کلید موفقیت وی در پیمودن بسیار سریع مسیر پیشرفت و ترقی باشد.
همانطور که به شخصیت کاری وی نیز میآید، تبریز تقریبا همیشه مشکی میپوشد و در اینباره با شانه بالا انداختن که حاکی از بیاهمیتی موضوع برای وی است، میگوید:«مشکی لاغرتر نشان میدهد». درباره تیپ و قیافه ظاهری وی باید گفت وی چهرهای دوست داشتنی دارد، همیشه ساده لباس میپوشد که بسیار به شخصیت شیطان و سلیقه زیباییشناسانهاش میآید: شلوار جین مشکی، شال گردنی تمیز و تا شده، پیراهنی یقه باز، به همراه ژاکت خلبانی که گهگاه روی اینها میپوشد.
احتمالا تبریز بهترین مثال این شعار غیر رسمی گوگل است که:« شرور نباش»، در دورهای که خود گوگل هم به شدت مشتاق توسعه و ترویج این تصویر است، تصویری که توسط «ادوارد اسنودن» هم به شدت مطرح شد؛ افشای برنامه مخفیانه آژانس امنیت ملی امریکا که به تمام مسئولان فدرال اجازه دسترسی نامحدود به سرورهای شرکتهای بزرگ دنیای تکنولوژی (از جمله گوگل) را میداد، و از این طریق مسئولان ذیربط میتوانستند به اطلاعات شخصی کاربران دسترسی پیدا کنند. اقدامات پیشگیرانهای که توسط پریسا تبریز و تیم وی در این زمینه انجام شد، سرویسی راحت برای کاربران مهیا کرد که با آرامش در آن فعالیت کنند و گوگل بتواند شجاعانه و بی پروا از این دستاورد در راستای شعارهایش حرف بزند.
هکرها همیشه در وضعیتی مانند برزخی اخلاقی به سر میبرند. به عبارت دیگر مرز میان درست و نادرست یا خوب و بد، تیره و نامعلوم است، ولی به نوعی همه هکرها دوست دارند به خود با عینک سیاه و سفید نگاه کنند و هیچ طیف خاکستری در این میان قائل نیستند. در طرف پریسا تبریز، ما کلاه سفیدها را داریم (که در واقع چیزی است که خود آن را بدان مینامند) و شامل افرادی است که مانند فردی نیکوکار وقتی کیفی گران قیمت را در مترو پیدا میکنند، سعی میکنند آن را به صاحبش بازگردانند. در طرف دیگر کلاه مشکیها هستند (که دوباره نامی است که بدان افتخار میکنند) و معتقدند کلاه سفیدها تنها بازندگانی بدبخت هستند که نه تنها خود کیف دزدهای قهاری هستند، بلکه در پوست گوسفند می روند و با دسترسی به پایگاههای دادهای عظیم شرکتها، قربانیان جدید مییابند و دست به سرقت از آنها میزنند. کلاه مشکیها دانش خود را به مثابه سلاحی برای حمله به سیستمها استفاده میکنند و آن را به بالاترین پیشنهاد دهنده میفروشند.
در واقع، پریسا هیچ گاه نمیتوانست نماینده خوبی برای طرف تاریک ماجرا باشد، حتی اگر بخواهیم دقیقتر بگوییم تقریبا شاید اصلن احتمال نداشت که وی از هکر شدن و دنیای هکرها سر در بیاورد. خودش میگوید: «من میخواستم "جِم" باشم» اشاره به کارتونی در دهه هشتاد امریکا که نقش شخصیت اصلی آن هانا مونتانا را مایلی سایرس بازی میکرد. جم دختری با موهای صورتی و استایلی پانکی است که یار و همزاد هانا دیده میشود.
از این ها که بگذریم ما در مقر اصلی گوگل، در مونتین ویو کالیفرنیا، با پریسا در اتاق کنفرانس نشستهایم، اتاقی با فضایی آرامشبخش، غیر از کارمندان گوگل کسی اجازه ندارد به ساختمانی که تبریز در آن کار میکند وارد شود. این ساختمان یک مسئول روابط عمومی بسیار خونگرم با برخوردی دوستانه داشت که البته مامور بود مرا در هر جایی که میروم همراهی کند، حتی دستشویی! (لازم به ذکر است که اگر مشتاقید بدانید، توالتهای گوگل از آخرین تکنولوژی روز به سبک ژاپنی بهرهمند هستند که با تنظیم دما و فشار آب، بعد از پایان کار، باسن شما را تمیز میشویند)
پریسا تبریز در حومه شیکاگو بزرگ شد، پدر وی دکتری مهاجر و ایرانیالاصل بود و مادرش پرستاری امریکایی-لهستانی، و در این دوران پریسا هیچ وقت به طور عمده در معرض تکنولوژی و دنیای کامپیوتر قرار نگرفت. وی درباره این دوره میگوید: «من تا زمان ورودم به کالج هیچ وقت به هیچ کامپیوتری دست هم زنده بودم». البته شاید هم این تنها مقایسهای است با آنچه وی اکنون از کامپیوترها و دنیای مجازی میداند. اما به جای این، وی دوران کودکی و نوجوانی سرشار از خلق آثار هنری بوده و ورزشهای زیادی را پیگیری میکرده و همیشه با دو برادر خویش در حال رقابت و کشمکش بوده است. پریسا درباره رقابتش با برادرها میگوید:«وقتی میدیدم نمیتوانم بر نیروی فیزیکی آنها غلبه کنم، به سراغ پیروزی بر آنها از طریق قوای فکری خویش میرفتم».
با استعدادی که در زمینه ریاضی و علوم داشت، برای ادامه تحصیل در رشته مهندسی وارد دانشگاه ایلینویی شد. پریسا ولی به زودی درمییابد که به علوم کامپیوتر تمایل بسیاری دارد و با گوش دادن به حرف مشاوران دانشگاه درباره اهمیت برنامههای فوق برنامه وارد باشگاهی میشود که زندگیاش را برای همیشه تغییر میدهد. همه ماجرا از جمعه شبی شروع میشود که وی برای پاس کردن آزمون جدیت در باشگاه وارد آن میشود، باشگاهی که متشکل از دانشجویان علم کامپیوتر است که هر یک کلی اطلاعات درباره ورودی و خروجیهای امنیت وبسایتها دارند. این زمان وقتی است که مثلا فیسبوک تنها بارقهای کمسو در چشمان مارک زاکربرگ بوده است. تبریز درباره دلیل پیوستناش به این باشگاه میگوید:«وبسایت شخصیام هک شد و من خواستم بدانم چرا و چگونه این اتفاق افتاده است؟ پس به این باشگاه رفتم و در آن جلسه هیچ تشریفات رسمی برقرار نبود، پس من هم شروع کردم ایدههایی که از نظر خودم جالب و باحال بودند را با دیگر اعضای باشگاه به اشتراک گذاشتم» و این میشود که بچههای باشگاه نه تنها از هوش و استعداد پریسا آگاه میشوند بلکه اجتماعی و خونگرم بودن وی نیز تاثیر به سزایی بر قضاوت ایشان از او میگذارد. تبریز در جواب این سوال که آیا وی تنها دختر جمع بوده است اندکی مکث میکند و میگوید:«اوایل برای یک مدت، دختری در جمع بود ... » و این دوره که آغازی زودهنگام برای وی داشت، آغاز دورهای طولانیتر در زندگی وی است که باید همیشه در محیطهایی شرکت کند که اغلب تنها عضو خانم جمع است.
پنهاننگاری که هنر مخفی و مهر و موم کردن کدهای پیامی در لایههای مختلف برنامهنویسی است و به نوعی رمزگذاری است، به تربیت و تعلیم بسیاری از هکرهای تازهپا کمک میکند تا بتوانند چیزهایی که میخواهند را مخفی کنند. گرچه بیشتر فعالیتهای پریسا نیز در زمینه پنهاننگاری از طریق خروجیهای وبسایتها بود، ولی وی بر روی تاریخچه این پدیده نیز تحقیقات زیادی کرده است. تبریز درباره تحقیقاتاش در این زمینه و ریشههای فلسفه پنهاننگاری که هنوز در دوران مدرن مورد استفاده قرار میگیرند، میگوید: «یک امپراتور رومی، سر بردهای را تراشید و داد تا پیامی را بر روی آن تاتو کنند، بعد گذاشت تا موهای بریده رشد کند و سپس وی را به سوی امپراتور دیگری فرستاد تا پیامش را از این طریق مخفیانه به وی برساند. پیشتر از اینها نیز شایعاتی بود که اسامه بن لادن دستورالعملهای خویش برای شبکه تروریستیاش را بر روی تصاویر وبسایتهای پورن مخفی میکرده است». پریسا و دوستانش نیز در این دوران پیامهای –البته- کمتر شرورانه خویش را به یکدیگر در ایمیلهای حاوی عکسهای گربه رمزگذاری میکردند.
این روحیه ماجراجویی و تنوع طلبی در هکرها چیزی بوده که تبریز از همان روز تا اکنون به دنبال آن بوده است. در اینباره میگوید:«بسیاری از افرادی که ما استخدام کردیم تنها کنجکاوی این را داشتند که چیزهای مختلف را بفهمند، و احتمالا کمی روحیه بازیگوشی و شیطنت طلبی که چیزهای غیر منتظره را امتحان و کشف کنند».
ملزوماتی که تبریز برای استخدام افراد نیاز دارد بسیار با هم متعارض و پیچیده هستند. از طرفی وی باید به دنبال افرادی باشد که آنقدر ماهر باشند تا جلوی حملات ماهرترین دزدها و مجرمین دنیای مجازی را بگیرند و از طرف دیگر آن قدر اخلاقی باشند که بتوانند جلوی پولهای عظیم غیرقانونی مقاومت کنند و در برابر آن وسوسه به انجام کار غیر قانونی نشوند. راه آشکار و آسان برای یک هکر مستقل که بتواند از این حرفه پول درآورد و زندگی کند این است که توسط یکی از شرکتهای بزرگ تامین مالی شود یا به استخدام آن در بیاید. بسیاری از این کمپانیهای بزرگ، مانند گوگل، به کسانی که بتوانند نقضهای امنیتی در برنامههایشان را نشان دهند، جایزه های بزرگ نقدی میدهند. (طبق گفته تبریز، گوگل به چنین افرادی چیزی در حدود بیست و پنج تا شصت هزار دلار جایزه میدهد) اما بازار هک مانند بازار صنعت اسلحهسازی است: در این بازار فضای خاکستری قابل توجهی وجود دارد. هکرها میتوانند اطلاعات را به افراد میان رده و دلال بفروشند و از این طریق همیشه درباره این که کار و اطلاعات مورد فروششان چگونه مورد استفاده قرار گرفته است، امکان انکار و فرار از عواقب آن را داشته باشند. (برای مثال یک فرد میان رده میتواند این اطلاعات را به یک کمپانی که خود قربانی یک حمله سایبری بوده بفروشد یا آن را در اختیار یک شبکه مجرمانه قرار دهد) دولتها نیز خود ترکیبی از این رویکردهای متفاوت هستند، چرا که در بعضی موارد خود حاضر به خریداری و راهاندازی برنامههایی هستند که به سیستمهای دفاعی دشمنانشان ضربه میزند.
همان طور دنیای کوچکی داریم و آدمهای این دنیا هر از گاهی به طور مترقبه جلوی یکدیگر ظاهر میشوند، تمام این هکرها نیز با رویکردها و معیارهای اخلاقی متفاوت سالی چندبار در کنفرانسها دور یکدیگر جمع میشوند، کنفرانسهایی که ملغمهای هستند از هکرهای پاکدامن که به فکر حفظ امنیت سایبری شهروندان هستند و در روی دیگر سکه، هکرهایی با نیات مجرمانه و با اهداف غیر قانونی. پریسا تبریز شاید با این موضوع با این شدت موافق نباشد، ولی وی نیز اعتقاد دارد که هکرهایی قوی، هر چند کم تعدادتر از طرف دیگر، با اهداف مجرمانه وجود دارند و در این صنعت مشغول به کار و فعالیت هستند اما همان طور که این صنعت رشد میکند، نقاط خاکستری و منفی آن نیز رو به رشد است و پریسا نیز با آگاهی از این مسئله، کمی بیم از یافتن افرادی راستین نسبت به اهدافش برای استخدام در سالهای آینده دارد. وی در این خصوص خاطر نشان میکند: «محلهها وقتی همه همدیگر را بشناسند، امنتر خواهند بود، ولی این امر لزوما وقتی شما در حال رشد و بزرگتر شدن هستید صادق نیست».
تبریز کار خود در گوگل را در سال ۲۰۰۷ شروع کرد، دهمین عضو تیمی کوچک از هکرها که وظیفه برقراری امنیت سخت افزاری شرکت را بر عهده داشتند. امروز بیش از دویست و پنجاه مهندس امنیت، از اطلاعات کاربران و شالوده آنلاین شرکت محافظت میکنند. مقر اصلی گوگل در «مونتین ویو»، جایی که تقریبا یک سوم از چهل هزار کارمند گوگل در آن مشغول به کار هستند، بازتاب دهنده این رشد سریع و عظیم است. این محل کار مانند یک کالج دانشگاهی مدرن با ساختمانهایی غولآسا و شیشهای است که بعضی از آنها به رنگ سبز پستهای نقاشی شدهاند. اکثر محوطهها چمنکاری شده و کارمندان گوگل با دوچرخههای خویش محله و خیابان های اطراف را در قرق خویش درآوردهاند و با صدای بلند از روی دوچرخهها با هم احوالپرسی میکنند و مسائل کاری خویش را پی میگیرند.بخشی که پریسا تبریز مدیریت آن را در دست دارد از بیش از سی هکر تشکیل شده است که وظیفه محافظت از مرورگر گوگل کروم در برابر تهدیدها را در ایالات متحده و اروپا دارند. آسان است که بفهمیم چرا تبریز به سمت مدیریت بخشی در گوگل منصوب شده است که به اقرار خودش کارهایی بسیار بیشتر و بزرگتر از آن چیزی که فکر میکنید، انجام میدهد. وی در مقام مدیری است که دستور میدهد ولی زیردستانش را تهدید نمیکند، وی مانند کسی است که مثلا در زمان یک گروگانگیری، برای سایر افراد، آرام ولی با تمام قدرت حرف میزند. «نیکیتا بوریزوف»، استاد مشاور پریسا در دانشگاه ایلینویی در توصیف وی میگوید: «او شخصیتی به شدت مستقل و پرانگیزه دارد». در نظر این استاد، پریسا همیشه «بسیار راحت قادر به برقراری ارتباط با سایرین است، به ویژه کسانی که گوشهگیرتر هستند».
البته پریسا زندگی هیجانانگیزتری داشته و کارهای دیگری نیز کرده است (او همچنین برای مدتی در زوریخ زندگی کرده است) و برای مهندسان غیر هکر گوگل سمینارهای «از دید دشمنت نگاه کن» برگزار کرده است. در این سمینارها همیشه کارگاههای عملی جذابی برای القای این نوع نگاه به مهندسان گوگل بر پا است. به عقیده وی «شباهت بسیار زیادی میان این سمینارها و تئوری دشمن خویش را بشناس در جنگها وجود دارد» و اینجا است که وی بیشتر از آنکه جادوگری نیککردار باشد مانند نینجایی ژاپنی به نظر میآید.
در طول همین فصل گذشته، تعدادی هکر که احتمالا در اروپای شرقی یا روسیه مستقرند و در جرایم سازمان یافته نیز رد پایی دارند، اطلاعات کارتهای اعتباری چهل میلیون مشتری فروشگاههای زنجیرهای تارگت در امریکا را به سرقت بردند. در موردی دیگر نیز هکرها با بدافزارهایی مشابه، مخفیانه به مشتریان مرکز خرید دیگری حمله کردند و اطلاعات اعتباری و بانکی بیش از یک میلیون نفر را از آن خود کردند. چنین مواردی که در آن هکرها به موفقیتهای چشمگیری رسیدهاند، زنگ خطری است برای همه ما که شاید فقدان امنیت کافی در حفاظت از اطلاعات شخصی روزی برای خود ما مشکل ایجاد کند، ولی مسئله حملههای گسترده سایبری چیز تازهای نیست. در سال ۲۰۰۸ بیش از صد و سی میلیون شماره کارتهای اعتباری از طریق یکی از روشهای پرداختی –که از بزرگترین پردازندههای اعتباری بود-، مورد سرقت قرار گرفت و به عنوان بزرگترین دزدی این چنینی در تاریخ ثبت شد.
اما جرایم سایبری همیشه مواردی پیچیده نیستند. به گفته «داگلاس سلین»، مدیر مرکز مطالعات جرایم سایبری در کالج جان جِی: «اساسا تمام اشکال فعالیتهای مجرمانه در حال مهاجرت به دنیای مجازی هستند». بر طبق گزارش سالیانه مرکز رسیدگی به شکایات مرتبط با جرایم اینترنتی؛ بیشتر جرایم سایبری موجود در ایالات متحده همان جرایم ساده هستند، مثلا کسی ماشینی را از طریق اینترنت میفروشد که متعلق به وی نیست، یا یک وام دهنده فرد مقروض را درباره زمان پرداخت قسط فریب میدهد، حتی بعضی از این مجرمین خود را به عنوان آدمکش معرفی کردهاند و کارهای نقل و انتقال پول دستمزد آدمکشی را از طریق ایمیل پی گرفتهاند.
درحالی که در این طرف ماجرا تیم پریسا تبریز به آپدیت روزانه خود که در خفا انجام مییابد، افتخار میکند. به گفته پریسا: «به محض این که ما نقصی را بر طرف میکنیم، خود به خود این تغییر بر کاربران تحمیل میشود و خوشبختانه شما حتی متوجه این اتفاق هم نمیشوید». این تیم نیز برای خود دستاوردهای بزرگ و قابل توجهی داشته است. در سال ۲۰۱۱، این گروه متوجه شدند که نظام امنیت دادههای اینترنتی آلمان به نام «دیجی نوتار» مورد حمله هکرها قرار گرفته و حساب کاربری جیمیل هزاران کاربر ایرانی گوگل هدف این حمله است. این حمله که از همان آغاز ظن آن میرفت توسط دولت ایران پشتیبانی شود، در کشوری شکل میگرفت که نقض امنیتی اینترنتی در آن میتوانست به معنی مرگ و زندگی افراد باشد. پلیس سایبری ایران به شکنجه و کشتار کسانی که از اینترنت –به زعم ایشان- بد استفاده میکنند، مشهور است. و از این رو کشف این حمله و جلوگیری از گسترش آن امری خطیر به نظر میرسد.
و از طرفی دیگر گروههایی گمنام هم وجود دارند که آنان را به صورت کلی «هکتیویست» میخوانیم، (بر وزن اکتیویست به معنای فعال سیاسی)، که اتحادیهای هستند از هکرهای سراسر دنیا و عمیقا خود را متعهد احساس میکنند که در راستای برقراری کامل آزادی اینترنتی بکوشند. البته چنین گروههایی نیز چالشهای خویش را داشتهاند و مثلا در سال ۲۰۱۰ وقتی ویکیلیکس به حالت تعلیق درآمد، در اقدامی تلافی جویانه تیغ حملات شدید خود را متوجه کمپانیهای بزرگی چون پیپال کردند.
وقتی پریسا داستان این حملات گروههای گمنام هکری را شنید، به گفته خودش، اولین واکنشاش ناراحتی و شرمساری از سیستم امنیتی شرکت مزبور بوده است که «اوه، پیپال چنین نقص و ضعف بزرگی در سختافزاراش داشته است!» که البته به معنی تایید کارهای این گروههای گمنام نیست، چرا که وی آنها را با سارقین یک فروشگاه بزرگ هم رده میداند.
در حالی که رشد تعداد هکرهای کلاه سفید میتواند راهی باشد برای کاهش جرایم سایبری، متخصصان امنیتی نیز هر روزه بر روی تکنولوژیهایی کار میکنند که دیوار دفاعی کاربران را مستحکمتر میسازد. در این زمینه خبرهای خوبی نیز در راه است: دیگر از رمزعبور خبری نخواهد بود. کامپیوترها و حسابهای کاربری به زودی از طریق یک جسم فیزیکی قابل دسترس خواهند بود، برای مثال تکنولوژی اثر انگشت که در گوشیهای آیفون جدید به کار رفته است تنها شروعی در این زمینه است. این احتمال وجود دارد که به زودی چیپهای هوشمندی طراحی شوند که به شدت رمزگذاری شدهاند و این چیپها در وسایل مورد استفاده روزانه ما قرار میگیرند تا دستگاههای مختلف را از حالت قفل در بیاورند. بعضیها تلفنهای همراه را برای این منظور پیشنهاد دادهاند، ولی پریسا در این باره دو دل است. به زعم وی:«گوشیهای جدید برای مردان طراحی شدهاند، چرا که آنقدر بزرگ هستند که خانمها نمیتوانند آن را در جیب همه لباسهایشان جا دهند و یا با پوشیدن هر لباسی آنها را راحت حمل کنند. ولی من به عنوان یک زن همیشه سوتین بر تن دارم و به گوشهایم گوشواره میآویزم». به عبارت دیگر شاید روزی مارکهای عمده پوشاک مانند بولگاری و غیره لباسهایشان را با تعبیه جایی برای یک سختافزار کوچک یا یک میکروچیپ طراحی کنند. شکاف جنسیتی در دنیای تکنولوژی به طرز خندهداری در جایی که انتظارش را ندارید، خود را نشان میدهد و پریسا در این میان ابایی از اشاره به آن ندارد. وی در اینباره خاطر نشان میکند:«اگر میخواهید تکنولوژیای طراحی کنید که برای همه مردم جهان قابل استفاده باشد، باید این تکنولوژی همه مردم جهان را نمایندگی کند و تمام جهان فقط به معنی مردان سفید پوست نیست».
وقتی ماجرا به پیشرفت زنان در محیطهای کاری میرسد، خود گوگل هم مشکلات خاص خود را دارد. در واحدهای مهندسی گوگل، کارمندان باید خود را برای دریافت ترفیع نامزد کنند و نباید برای این پیشرفت شغلی منتظر مدیر خود باشند تا به آنها ترفیع بدهد، نظامی که خود به نظر طراحی تبعیضآمیزی دارد. همان طور که «شریل سندبرگ» نایب رئیس سابق فروش و عملیاتهای آنلاین گوگل در این زمینه خاطر نشان میکند:«به نظر میرسد زنان نسبت به ثبت نام برای ترفیع گرفتن، حتی وقتی شایستگی آن را دارند، بیمیلتر و بیعلاقهتر هستند که شاید به این خاطر است که ایشان میپندارند اجرای کارها و وظایف به نحو احسن خود به خود منجر به پاداش و ترفیع میشود». این گفته وقتی تایید شد که گوگل پژوهشی در اینباره بر روی کارکناناش انجام داد و نتایج آن را منتشر کرد، نتایج به دست آمده این بود که کارمندان خانم این شرکت بیست درصد کمتر از مردان وارد چنین روندی شدهاند و خود را برای گرفتن ترفیع نامزد کردهاند. البته به گفته سندبرگ این مسئله در میان بانوان شرکت روندی رو به رشد داشته و امروزه تعداد خانم بیشتری به دنبال ارتقای موقعیت شغلی خویش هستند. (اگرچه گوگل فعلن به مدیران ارشد خویش اجازه مصاحبه درباره شکاف جنسیتی نداده است، ولی «نانسی لی»، دبیر واحد نیروی انسانی گوگل، در ایمیلی اظهار داشته است:«یکی از مهمترین کارهایی که ما میتوانیم انجام دهیم، جشن گرفتن حضور و مشارکت زنان در دنیای تکنولوژی است».
در این میان، پریسا کسی نیست که مسئله جنسیت را نکتهای منفی برای خویش به حساب آورد، گرچه به زعم خودش، وی از دیگر همکارهای خانماش در محیطهای مشابه، مصرتر و پیگیرتر است. در میان دختران جوانی که پریسا مسئولیت تعلیم و رهبریشان را دارد، بعضی به مقابله و کشمکش با وضع موجود در گوگل میروند، پریسا در اینباره میگوید: «شما به نوعی مجبور به نشان دادن قدرت و قابلیتهای خویش هستید، بدون آن که بخواهید آنها را به صراحت و آشکارا بیان کنید».
«هیدی شین»، یکی از کارمندان سابق گوگل که از نزدیک با مهندسان این شرکت کار میکرد، در این باره از صراحت زبان بیشتری برخوردار است، وی میگوید: «وقتی با مهندسین مرد صحبت میکنید، آنها به شدت بر روی ایدههایشان متمرکز هستند و در هنگام توضیح این ایدهها و محصولات تولیدی طوری داستان را تعریف میکنند که پنداری آنها تنها عاملان انجام و رهبران مطلق انجام پروژه بودهاند، حتی در مواردی که پروژه به صورت اشتراکی و با همکاری با سایرین صورت گرفته است. ولی در طرف مقابل وقتی از بانوان درباره کارهایشان میپرسید جواب میدهند:« این یک پروژه گروهی بود و من این کار را با همکاری دیگر مهندسان به سرانجام رساندم و تعداد زیادی از افراد دیگر هم در این پروژه دخیل بودند».
این که کِی و چگونه زنان به جایگاهی برابر با مردان در گوگل و سایر شرکتهای عرصه تکنولوژی میرسند، سوالی است که -حداقل فعلا- بی جواب است و مشخص نیست چه زمانی به پاسخ آن میرسیم. چرا که هر چقدر زنان کمتری به مطالعه رشتههای علوم، تکنولوژی، مهندسی و ریاضیات بپردازند، تعداد کمتری خانم مهندس در زمینه تکنولوژی خواهیم داشت؛ و چون تعداد کمتری از زنان مهندس وجود خواهند داشت تا کارفرمایان به استخدام از میان آنان مبادرت ورزند، تعداد بسیار کمی از زنان در شروع پروژههای تازه و داغ مشارکت خواهند ورزید و از آنجا که تعداد کمتری از زنان وارد چنین پروژههایی میشوند و خانمهای انگشتشماری هستند که از دنیای تکنولوژی و تکنولوژیهای جدید پولهای هنگفت بسازند، در آینده نیز تعداد کمتری از زنان قابلیت سرمایهگذاری روی پروژههای نوپا و شروع پروژهای جدید را خواهند داشت. این ماجرا مانند یک گلوله برفی است که در طول حرکت بر حجم و قدرتش افزوده میشود و اگر این اتفاق نیفتد همانطور که بعضی قبلتر نگرانی خود را ابراز کردهاند، ممکن است با فضایی تحت سیطره کامل مردان مانند محیط کاملا مردانه وال استریت مواجه شویم.
«پلنت گرنایت»، یک باشگاه صخرهنوردی در نزدیکی ساختمان گوگل، احتمالا از جاهایی است که بسیار زیاد شاهد حضور پریسا است. مثل خود امروز که دوشنبهای بعد از ساعت کاری است و پریسا به همراه دوست پسر عصبشناس خود، این صخره بلند را تنها و در ارتفاعات مینوردد. وی صخرهنورد اصلی است و دوست پسرش جا پاهای وی را دنبال میکند، کلا صخرهنوردی و طریقی که پریسا آن را چابک و مستحکم انجام میدهد، به شدت با شخصیت وی همخوانی دارد. صخرهنوردی وی چنان مستحکم و موزون است که بیشتر به مانند رقص باله میماند تا ورزش سختی چون صخرهنوردی. همین طور که من اینها را میگویم پریسا بالا و بالاتر میرود و به زودی چهار-پنج طبقهای از زمین بالاتر خواهد بود، پریسایی در لباسی سراسر مشکی، آویزان از طنابها و با کفشهایی رنگینکمانی به زودی به سقف باشگاه خواهد رسید.
بسیاری از صخرهنوردان اینجا کارمندان گوگل هستند، صخرهنوردی ورزش و سرگرمی مورد علاقه بهترین مهندسان تکنولوژی است که دنیا و دوران ما را متحول کردهاند، از این جهت شاید این ورزش همخوانی و استعاره دیگری هم با کار ایشان داشته باشد، این گونه که اگر سختیها و موانع صخره را مشکلات موجود در نظر بگیریم خواهیم دید که حل کردن این مشکلات و گذراندن این موانع صرفا توسط تلاش و کوششهای فردی که در میانه زمین و هوا معلق است، صورت میپذیرد و جالب است که ببینید این شوالیههای دوران مدرن چقدر معمولی به نظر میرسند، این کسانی که اکنون در گوشهای مجهز به تجهیزات صخرهنوردی ایستادهاند، اشخاصی هستند که گوگل مپس همیشه حاضر را به خیابانهای ما آوردهاند، برایمان ایمیلهای عالی طراحی کردهاند و هرچند شاید ناخواسته، پیشقدمان آگاهی ما درباره حفظ حریم خصوصیمان و خطرات احتمالی که آن را تهدید میکنند، بودهاند. آنها افرادی هستند که به شدت خوب و قابل اعتماد به نظر میآیند و این حس اعتماد در هنگام صخرهنوردی هم که به یکدیگر در پیمودن این دیوارههای بلند کمک میکنند، دیده میشود. ما هم تاکنون به آنها از صمیم قلب اعتماد کردهایم، چرا که به نظر میرسید ایشان همیشه بهترین نیات را داشتهاند. اما چه کسی میتواند بگوید آنها همیشه این نیات خوب را نگاه خواهند داشت؟ برای مثال، چه چیزی پریسا را از هک کردن ایمیل دوست پسر قبلی خویش باز میدارد؟ پاسخ خودش در این باره به سادگی این است که: «فقط به این خاطر که شما قادر به انجام کاری هستید لزوما به این معنی نیست که آن کار را انجام خواهید داد».
دیدن این مسائل و تغییری عینی که در حوزه کار این کمپانیها رخ داده دلگرم کننده و آرامش بخش هستند. گوگل، فیسبوک و دیگر کمپانیهای پیش از آنها سیلیکون ولی را از حومهای سرشار از طبیعت بکر تبدیل به شهرکی تجاری کردهاند که ساکنان آن از رفاه بالایی برخوردارند و شکی نیست که نمیتوان صرفا به داشتن حسن نیت تظاهر کرد، بدون اینکه شاهد تغییری مثبت در محیط اطراف باشیم.
حداقل ماجرا این است که پریسا تبریز به خودش و کارش اعتماد دارد، کاری که ما را از آسیب دیدن در دنیای مجازی محافظت میکند و اکنون که پنجاه فوت بالای سطح زمین به نوکی قله مانند رسیده است و در آنجا نفسی تازه میکند، دقیقا زن مناسب برای انجام این کار به نظر میرسد.







آخرین توئیت ها
